0a22d459a9a1ef1136eb0de46c5f8fb3_500

خیلی خودمونی #باران... عشق ممنوع.. سلام باران جان خسته نباشی و امیدوارم که خوب و شاد باشی. نمیدونم کی این دست نوشته رو میخونی .شاید امروز و شاید چند روز دیگه شاید چند هفته و شاید هیچوقت................ اما باید بهت میگفتم باور کن نمیدونم چی میخوام بنویسم و از کجا شروع کنم. اصلا بذار برگردیم به سالها پیش. اره درسته داره یادم میاد سالها پیش بود مهربون که عاشق شدم .عاشق دوچشم سیاه و یک قلب پاک و یک سیرت زیبا.درسته قلب مهربونی داری و من نمیتونم اینو انکار کنم.تو نشانه ای از وجود مهربانی خدا هستی.تو یک فرشته ای و من یک زمینی فنا پذیر . باران همه میدونند که فرشته ها نمیتونند با زمینیها باشند برای همین اسم این عشق رو گذاشتم عشق ممنوع. عشق ممنوع من یادت میاد گفتی که چه حسی داری بارها و بارها گفتی یک حس خاص... اما من زمینی که این چیزها رو نمیفهمیدم. تو با قلب مهربونت بارها مراقبم بودی.مهربونی کردی .توی غمها و شادیهام شریک بودی.سنگ صبور قلب پر دردم بودی.فقط با تو راحت بودم الان هم هستم نه که نیستم.میدونم برای مراقبت از من دوری .و توهم خوب میدونی برای اینکه زمینی نشی ازت دوری میکنم اما چه کنم که عشق تو یک عشق زمینی و فانی نیست.میدونی که عشق پاک و بیریایی دارم یک عشق خالص و واقعی که هیچوقت با هیچ اتفاقی از بین نمیره.عشق ممنوع .من با قدرت این عشق و این نعمت الهی که خدا در وجود ما زمینیها گذاشته و هدیه داده زنده ام . هیچوقت فراموشت نمیکنم همیشه در قلب من جای داری و زنده ای. مهربان بانوی پاییزی من .عشق ممنوع 1397/2/16 mehran