امیر بصیر
از on 4 مرداد, 1400
113 views

خانه ام تاریک است
خبر از نور و گل و شادی نیست
نقشی از من هم، در یادی نیست
شمع ها خاموشند
همه جا غرق سکوت
و کسی در شب میلادم ، مهمانم نیست
هیچ کس باخبر از بغض فروخورده من
باخبر از غم پنهانم نیست
من فقط هستم و تو
روبرویم در قاب
عکسی از خاطره هایی دور
و نگاهت که به من میگوید :
" شب تنهایی تو، من دلم گرم به طنازی عشقی دگر است "
شب میلاد من است
ماه هم از غم من بی خبر است
و نمی داند که در این بزم حقیر
جای تو خالی بود
آسمانم ابریست
کاش باران میزد
تا که از هق هق دور از تو نترسم اینبار
تا که مجبور نباشم با بغض
خنده ای تلخ به تو هدیه کنم
به همان عکس گرفتار به قاب
شب میلاد من است
من به اندازه خوشبختی تو دلتنگم
چه کسی یاد من است؟
تو کجایی ای دوست؟
روح من امشب مرد
و دلم سخت شکست
و نگاهم پی غربت تر شد
کسی از راه رسید
و تو را با خود برد
و تو مجبور شدی
در شب میلادم
درد در جعبه روبان زده ات بگذاری
و کمی اشک ، کمی تنهایی
تا به من هدیه کنی
و نه حتی یک شعر
و نه یک نامه کوتاه
که بنویسی رویش
تقدیم به تو
چشم من مانده به راه
خبری می رسد امشب ز دل ساده و دریایی تو؟
شب میلاد من است ...

محشر (1)
Loading...
پسند کردم (1)
Loading...
2
علیرضا (مدیر ارشد دوم)
محشر (1)
Loading...
پسند کردم (1)
Loading...
2
علیرضا (مدیر ارشد دوم)
مبارکباد
4 مرداد, 1400